مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
شاعر : احمد علوی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب
جـز با زلالِ نـورِ الهـی نـسب نداشت ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت
دردی به غیرِ غربتِ شاهِ عرب نداشت هرگز کسی شبیه به این زن، ادب نداشت
آمـاده کـرده بـود سـپـرهای خویش را
تـعـلـیـم داده بود پـسـرهای خـویش را
تـا پــاسـدار خــیـمـۀ آل عـبـا شــونــد با راه و رسم عشق و جنون آشنا شوند
هـم داسـتـان مـاهتـریـن مـاههـا شـونـد مــردان پــاکـبـاخــتــۀ کـربـلا شــونـد
اُمُّ البـنـین که چار یل بیقـریـنه داشت
تنها مدال عشق علی را به سینه داشت
بانوی خانهای است که هم ایـلیـاییاند هم پـای تا به سر همگی مصطـفیایند
اهـل مــدیـنـهانـد ولــی کـربــلایـیانـد از نـسـل کـوثـرنـد سـراپـا خـدایـیانـد
عمریست دل به ساحتِ خورشید داده است
سرمـایـهاش محبتِ این خـانواده است
تا روز حشر مکتب او مکتب علیست لب وا نکرد و دید که جان بر لب علیست
او آشنای تاب و تبِ هر شب علیست با افـتـخـار، خـادمـۀ زیـنب عـلـیست
بر سفرهای که داشت فقط آب و نان جو
لـبـریـز بود از مـیِ اِیّـاکَ نـَعْـبُـد و…
سر مـست بود از خـمِ اِیّاکَ نَـسْتَـعـین بیشک رسیده بود به سر منـزلِ یقـین
اُمُّ البـنـین چه کرد زمـانی که شاه دین یعـنی عـزیـزِ فـاطـمه افـتـاد بر زمـین
با اینکه بعدِ روزِ دهم یک پسر نداشت
یک لحظه از مرام حسین دست بر نداشت
آغـاز روضه بود نظر کردنش به آب شـرمـنده بود مثـل ابالفـضل از ربـاب
مثـل ربـاب مانـد پس از آن در آفـتاب ای کاش رفته بود علی اصغرش به خواب
هرچند مثل حضرت زینب صبور شد
آنقدر گریه کرد از این غم که کور شد
الحـق که جـایـگـاهِ عـلـی را شـنـاخـته در کــورۀ مـحـبـتِ مــولا گــداخــتــه
هرگز به زرق و برقِ جهان دل نباخته با نانِ خشک و خالی این خانه ساخته
ما تـشـنـهایم تـشـنۀ لـحـنِ حـمـاسیاش
صد مرحبا به این همه زهرا شناسیاش
از راه دور، محو تماشای کربلا است دلواپسِ عـمـیقترین جای کربلا است
آموزگـارِ حـضرت سقای کربلا است او مـادرِ شهـیـدترینهای کـربـلا است
این زن که خاک را به نظر کیمیا کند
آیــا شـود کـه روزیِ مـا کـربـلا کـنـد
|